Saturday, July 28, 2012

بدون شرح

چند شب پيش با يگانه (همسرم) بعد از خرکاری بسيار برای شام خوردن و هواخوری رفتيم بيرون. يک ميز در هوای آزاد گير اومد و نشستيم. چند قدم اونطرف تر يک آدم نشسته بود و گدايي مي کرد. در حال شام خوردن بوديم که يک جوان ساز زن اومد ميز کناری ما و شروع کرد به آکاردئون زدن. خانواده کناری ما يک مقدار پول بهش داد و ما هم مقداری پول بهش داديم. در مجموع حدود ۱۵۰ تومان گيرش امد بعد راهش کشيد ورفت اما وقتی کنار اون گدا رسيد يک مقدار از پولش را داد به اون گدا و رفت!!!